برچسب: آتش کاروان
-
متن تصنیف آتش کاروان
آتشی ز کاروان جدا مانده این نشان ز کاروان بهجا مانده یک جهان، شرار تنها، مانده در میان صحرا به درد خود سوزد، به سوز خود سازد سوزد از جفای دوران، فتنه و بلای طوفان فنای او خواهد، به سوی او تازد من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم بر جا ماندم با این…